تیم ملی ایران این روزها بیش از آنکه در زمین بازی خبرساز باشد، روی نیمکتش داستان دارد. امیر قلعهنویی حالا با اضافهشدن آنتونیو گالیاردی، هفتمین دستیار فنی خود را کنار زمین میبیند؛ جمعی شلوغ از مربیان، مشاوران و آنالیزورها که حتی در سطح تیمهای بزرگ جهان نیز بهندرت چنین ترکیبی دیده میشود. اما پرسش اصلی اینجاست: با اینهمه خدموحشم، خروجی تیم ملی چه بوده است؟
در شرایطی که فوتبال ملی ایران هنوز از نبود سبک بازی مشخص رنج میبرد، حضور اینهمه دستیار بیشتر شبیه یک ویترین پرزرقوبرق است، تا یک ساختار فنی کارآمد. تیم ملی با قلعهنویی نه فلسفه بازی روشن دارد، نه ساختار تهاجمی یا تدافعی قابلپیشبینی. بازیهای اخیر نشان دادهاند که تیم بیشتر بر تکیه به توان فردی بازیکنان استوار است تا بر ایدههای تاکتیکی منسجم.
در این میان، سعید الهویی نقشی فراتر از یک دستیار ساده دارد؛ او در تمام نشستها، تمرینها و حتی مصاحبهها حضوری پررنگ دارد، گویی همهکاره فنی تیم ملی است. حالا با ورود گالیاردی، مربی ایتالیاییای که فابریتزیو رومانو از او بهعنوان «سرمربی آینده» یاد کرده، این سؤال مطرح است که جایگاه واقعی او در این ساختار چندلایه کجاست؟ آیا او قرار است تنها نقش نمادین و تشریفاتی داشته باشد یا مأمور اصلاح ساختار فنی تیم خواهد بود؟
قلعهنویی پیشتر گفته بود هدف از جذب مربیان خارجی، «ترمیم کادرفنی» است، اما به نظر میرسد این ترمیم بیش از اندازه به بازسازی شبیه شده است. وقتی هفت مربی در کنار سرمربی حضور دارند، اما تیم در زمین هیچ نشانی از نظم، سبک یا خلاقیت ندارد، طبیعی است که نگاهها به نیمکت دوخته شود نه به مستطیل سبز.
واقعیت این است که تیم ملی امروز بهجای آنکه با تاکتیک و نظم شناخته شود، با تعدد تصمیمگیران و موازیکاریها شناخته میشود. اگر فلسفه فوتبال قلعهنویی «کار تیمی» است، این کار تیمی باید در زمین دیده شود، نهفقط روی نیمکت. در غیر این صورت، ترس آن میرود که ما در جام جهانی پیش رو، شاهد تیمی باشیم با هفت مغز فنی، اما بدون یک ایده روشن برای پیروزی.
شاید وقت آن رسیده باشد که قلعهنویی پیش از افزودن نفر هشتم به نیمکتش، نیمنگاهی به زمین داشته باشد؛ جایی که هنوز مهمترین قضاوت درباره مربیان رقم میخورد.